به گزارش پایگاه خبری جریان، «ایمان عظیمی» کارشناس سیاسی در مطلبی نوشت:
حال پس از فرونشاندن اغتشاشات اخیر کشور وقت آن است که به یکی از ریشههای وقوع این اتفاقات پرداخته و با تاباندن نور زوایای پنهان آن را بیش از گذشته روشن کنیم.
در تحلیلهایی که این روزها از علل پیدایش دوبارهی اغتشاشات مطالعه میکنیم کمتر به نقش مخرب اصلاحطلبان بَر میخوریم؛ شاید بتوان علت فقدان موضعگیری علیه مشی اصلاحطلبان در وقایع اخیر را بهنوعی در دست نداشتن ظاهری این جبهه در حوادث اخیر کشور تعبیر کرد.
اما با یک نگاه تاریخی-تحلیلی به گذشته، اثر انگشت اصلاحطلبان در اجرای اوامر شوم غرب مشخص میگردد. فیالواقع اگر تبار ایشان را شناسایی کنیم به یکی از ریشههای شورشهای خیابانی در ایران ِ پس از انقلاب دست یافتهایم.
شورشهای کور خیابانی، برای مرتبهی اوّل در دوران ریاستجمهوری اکبر هاشمیرفسنجانی و در پاسخ به سیاستهای تعدیل اقتصادی دولت رفسنجانی کلید خورد. دولتین هاشمی اگرچه بهصورت ظاهری با فرزند خود یعنی دولت خاتمی تفاوت داشتند ولی عملاً در سیاستهای اقتصادی، دولت اصلاحات ادامهدهندهی راه هاشمی بهنظر میرسید. مضاف بر اینکه دولت خاتمی در برخورد با نهادهای انقلابی از چند حربهی دیگر هم بهره میبرد.
خاتمی توسعهی سیاسی و فرهنگی را در دستور کار خویش قرار داده بود و سعی داشت با زیر پا گذاشتن اصل اساسی انقلاب یعنی مقابله با آمریکا، راه را برای ورود دوبارهی ایالاتمتحده به ایران باز کند. دولت او به پشتوانهی آرای مردمی و جذب جوانان و دانشجویان قصد داشت ارکان نظام اسلامی را به بهانهی توسعهی سیاسی زیر سوال برده و ایران را بهعنوان لقمهای چرب و حاضر و آماده، برای بلعیدن در دهان غرب قرار دهد. احزاب اصلاحطلب نیز با همراهی تکنوکراتهای دولت هاشمی تمام تلاش خود را به کار بستند تا با فشار همهجانبه به مقام معظم رهبری، سیاستهای خود را در ادارهی کشور به مرحلهی اجرا برسانند.
در حقیقت «توسعهی سیاسی» مدنظر حضرات اسم رمز براندازی نرم انقلاب اسلامی از طریق حمله به امنیت کشور بود. آنها در پایهریزی این نقشه از دانشگاهها، بهعنوان نیروی رزمی خود بهره بردند و در تیر ماه ۱۳۷۸ به امنیت نظام، انقلاب و ایران آسیب زدند. در واقع «توسعهی سیاسی» دستاویزی بود تا بدین واسطه کشور را کادوپیچ کرده و به دشمنان قسمخوردهی این ملّت تحویل دهند.
در آن سالها علاوه بر دولت، اکثریت نمایندگان مجلس نیز اصلاحطلب بودند و هر از چندگاهی به بهانههای واهی به وظیفهی ذاتی خود که همانا براندازی نرم بود عمل میکردند. نامهی موسوم به «نامهی جام زهر» را نیز در عمل به وظایف ذاتی خود نوشتند. آنها در نامهی جام زهر باتوجه به وضعیت بد کشور (به زعم خود) بهصورت ضمنی به لزوم دوستی با آمریکا اشاره کردند؛ آنهم در شرایطی که عراق و افغانستان توسط آمریکای محبوب این افراد اشغال شده بود و دولت بوش قصد داشت ایران را هم تحت فشار قرار دهد. نسخهای که اصلاحطلبان برای ایران صادر کرده بودند و بنا به محتویات آن نامه، نسخهی خویش را برای ادارهی کشور به حاکمیت پیشنهاد میدادند، سالها بعد خود را در «خزان عربی» یا به تعبیر این افراد و دوستان غربیشان «بهار عربی» در کشورهای منطقه نشان داد. در حقیقت این جبهه برای دسترسی به منافع خود حتی حاضر بودند تا با ایجاد خلاء قدرت مرکزی ایران و انقلاب را به محاق برده و قربانی کنند.
اتفاق دیگری نیز در همان سالها بهوقوع پیوست. دانشجویان نخبهی دیروز که در حال حاضر به مخالفان قسمخوردهی این خاک تبدیل شدهاند و با تشکل فرمایشی «فرشگرد» برایمان چنگ و دندان نشان میدهند در بیانیهای موسوم به «بهار بغداد» از جنگ آمریکا علیه مردم بیدفاع عراق حمایت کرده و مسئولان کشور را از عاقبت تبدیل ایران به عراقی دوّم بر حذر داشتند. گویا ستون پنجم آمریکا در میان دانشجویان بهاصطلاح نخبهی ما در حال یارگیری بود!!!
حرف این جماعت هم به مانند نمایندگان خود در دولت و مجلس از یک جنس بود. تبدیل ایران به قتلگاهی بدتر از لیبی و گاو نُهمن شیردهی بدتر از عراق. چه بسا اگر استواری رهبری انقلاب بر حفظ مواضع و ارکان انقلابی این کشور نبود الان دیگر ایرانی با این وسعت وجود خارجی نداشت.
مواضع امروز اصلاحطلبان امّا هیچ توفیری با گذشتهشان ندارد. آنها در نامهی جام زهر وضعیت نظام را بحرانی میپنداشتند و امروز هم شرایط را به مانند گذشته تحلیل میکنند. حال آنکه جمهوری اسلامی ایران در سالهای ابتدایی دههی هشتاد مانند این سالها قدرت اول نظامی منطقه نبود و آمریکا هم همچون این روزها در موضع ضعف قرار نداشت.
وقایع شهریور و مهر سال جاری را از یکسو میتوان نتیجهی کارشکنی اصلاحطلبان در نحوهی ادارهی کشور قلمداد کرد. فرزندان بخش کوچکی از رایدهندگان حاضر در انتخابات دوّم خرداد ۱۳۷۶ اکنون بزرگ شدهاند و همچون پدران و مادران خویش خواستههایی را به حق یا ناحق از نظام طلب میکنند که ریشه در لیبرال دموکراسی مورد وثوق کاندیدای پیروز آن انتخابات دارد. جریان کرمخورده -و نه نابود شدهی- اصلاحات در ایران خواسته یا ناخواسته پیادهنظام ناتوی فرهنگی در کشور ماست و با ابزار جنگ تمامعیار شناختی-هیبریدی قصد دارد تا کشور را به هر نحو وارد آشوب کند تا هرطور شده بساط حاکمیت دوگانه در کشور برای بار دیگر پهن شود.
اصلاحطلبان پس از پایان کار دولت دوازدهم علیالظاهر از نهادهای سیاسی تصمیمگیرنده در کشور کنار گذاشته شدند امّا همچنان بخش قابل توجهی از اقتصاد ایران را تحت کنترل خود دارند. و این تهدیدیست که نمیتوان به سادگی از آن گذشت. برای مقابله با نفوذ این جریان در خانههای مردم نیز باید ظرفیتهای فرهنگی موجود را بهمنظور ایجاد یک جنگ همهجانبهی نرم تقویت کرد و عمق استراتژیک فرهنگی خود را تا خانههایشان گسترش داد. اگر از جنگ شناختی علیه غرب و مقاطعهکاران داخلیشان غافل شویم جوانانمان مورد هجمهای همهجانبه قرار خواهند گرفت.
انتهای پیام/ جریان نیوز